وبلاگ مسجد صاحب الزمان قلعه کهنه

اللهم عجل لولیک الفرج

وبلاگ مسجد صاحب الزمان قلعه کهنه

اللهم عجل لولیک الفرج

۲۹ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

با سلام

امام جماعت و هیئت امناء و نمازگزاران مسجد صاحب الزمان قلعه کهنه فرا رسیدن 28 صفر که همزمان شده با شهادت پیامبر اکرم و امام حسن مجتبی علیه السلام را به محضر مقدس امام زمان ارواحناه له الفداه و نائب بر حقشان مقام معظم رهبری و عموم شیعیان و مسلمانان تسلیت و تعزیت عرض مینمائیم امید است در این شب مهم مومنین و مومنات دست به دعا برداشته و برای منتقم اهل بیت علیهم السلام طلب فرج کنیم و از خداوند ملتمسانه بخواهیم که وهابیت خبیث و ال سعود نجس هر چه زودتر از صفحه روزگار برچیده شوند انشاءالله................الللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  • سید امیر نبی زاده
  • ۰
  • ۰

ولادت

امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مدینه تولد یافت . وى نخستین پسرى بود که خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنایت کرد. رسول اکرم (ص ) بلافاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش راستش ‍ اذان و در گوش چپش اقامه گفت . سپس براى او گوسفندى قربانى کرد، سرش را تراشید و هموزن موى سرش - که یک درم و چیزى افزون بود - نقره به مستمندان داد. پیامبر (ص ) دستور داد تا سرش را عطرآگین کنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موى سر نوزاد سنت شد. این نوزاد را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت . کنیه او را ابومحمّد نهاد و این تنها کنیه اوست .

القاب امام

لقب هاى او: سبط، سید، زکى ، مجتبى است که از همه معروفتر (مجتبى ) مى باشد.

پیامبر اکرم (ص ) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصى داشت و بارها مى فرمود که حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن على به سایر فرزندان خود مى فرمود: شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند.

امام حسن هفت سال و خرده اى زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (ص ) که با شهادت حضرت فاطمه دو ماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت ، تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .

امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت ، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهرى را نیز اشغال کرد، و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت . در این مدت ، معاویه که دشمن سرسخت على (ع ) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خونخواهى عثمان و در آخر آشکارا به طلب خلافت ) جنگیده بود؛ به عراق که مقر خلافت امام حسن (ع ) بود لشکر کشید و جنگ آغاز کرد. ما در این باره کمى بعدتر سخن خواهیم گفت .

امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیکر و بزرگوارى به رسول اکرم (ص ) بسیار مانند بود. وصف کنندگان آن حضرت او را چنین توصیف کرده اند:

(داراى رخسارى سفید آمیخته به اندکى سرخى ، چشمانى سیاه ، گونه اى هموار، محاسنى انبوه ، گیسوانى مجعد و پر، گردنى سیمگون ، اندامى متناسب ، شانه ایى عریض ، استخوانى درشت ، میانى باریک ، قدى میانه ، نه چندان بلند و نه چندان کوتاه . سیمایى نمکین و چهره اى در شمار زیباترین و جذاب ترین چهره ها).

ابن سعد گفته است که (حسن و حسین به رنگ سیاه ، خضاب مى کردند).

کمالات انسانى

امام حسن (ع ) در کمالات انسانى یادگار پدر و نمونه کامل جدّ بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص ) زنده بود، او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جاى داشتند، گاهى آنان را بر دوش خود سوار مى کرد و مى بوسید و مى بویید.

از پیغمبر اکرم (ص ) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع ) مى فرمود: این دو فرزند من ، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند (کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند).

امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج کرد، پیاده ، در حالى که اسبهاى نجیب را با او یدک مى کشیدند. هرگاه از مرگ یاد مى کرد مى گریست و هرگاه از قبر یاد مى کرد مى گریست ، هرگاه به یاد ایستادن به پاى حساب مى افتاد آن چنان نعره مى زد که بیهوش مى شد و چون به یاد بهشت و دوزخ مى افتاد؛ همچون مار گزیده به خود مى پیچید. از خدا طلب بهشت مى کرد و به او از آتش جهنم پناه مى برد. چون وضو مى ساخت و به نماز مى ایستاد بدنش به لرزه مى افتاد و رنگش زرد مى شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت . گفته اند: (امام حسن (ع ) در زمان خودش عابدترین و بى اعتناترین مردم به زیور دنیا بود).

سرشت و طینت امام

در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانه هاى انسانیت وجود داشت . هر که او را مى دید به دیده اش بزرگ مى آمد و هر که با او آمیزش ‍ داشت ، بدو محبت مى ورزید و هر دوست یا دشمنى که سخن یا خطبه او را مى شنید، به آسانى درنگ مى کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد. محمّد بن اسحاق گفت :

(پس از رسول خدا (ص ) هیچکس ‍ از حیث آبرو و بلندى قدر به حسن بن على نرسید. بر در خانه اش فرش ‍ مى گستردند و چون از خانه بیرون مى آمد و آنجا مى نشست راه بسته مى شد و به احترام او کسى از برابرش عبور نمى کرد و او چون مى فهمید؛ بر مى خاست و به خانه مى رفت و آن گاه مردم رفت و آمد مى کردند). در راه مکه از مرکبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در کاروان همه از او پیروى کردند حتى سعد بن ابى وقاص پیاده شد و در کنار آن حضرت راه افتاد.

ابن عباس که از امام حسن (ع ) مسن تر بود، رکاب اسبشان را مى گرفت و بدین کار افتخار مى کرد و مى گفت : اینها پسران رسول خدایند.

باین شاءن و منزلت ، تواضعش چنان بود که : روزى بر عده اى مستمند مى گذشت ، آنها پاره هاى نان را بر زمین نهاده و خود روى زمین نشسته بودند و مى خوردند، چون حسن بن على را دیدند گفتند: (اى پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو). امام حسن (ع ) فورا از مرکب فرود آمد و گفت : (خدا متکبران را دوست نمى دارد) و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانى خود دعوت کرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاک .

در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنى روایت کرده که :

حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر به راه حج مى رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه اى رسیدند که پیرزنى در آن زندگى مى کرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید و شیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بکشید و بخورید. یکى از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقدارى بریان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیرزن گفتند: ما از قریشیم به حج مى رویم . چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیکى رفتار خواهیم کرد. و رفتند.

شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت ، گفت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس مى کشى آنگاه مى گویى از قریش بودند؟ روزگارى گذشت و کار بر پیرزن سخت شد، از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن على (ع ) او را دید و شناخت . پیش رفت و گفت : مرا مى شناسى ؟ گفت نه . گفت : من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن على فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد او نیز عطایى همانند آنان به او داد.

حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود که به گفته مروان ، با کوهها برابرى مى کرد.

 

امام حسن (ع)

 بیعت مردم با حسن بن على (ع )

هنگامى که حادثه دهشتناک ضربت خوردن على (ع ) در مسجد کوفه پیش ‍ آمد و مولى (ع ) بیمار شد به حسن دستور داد که در نماز بر مردم امامت کند، و در آخرین لحظات زندگى ، او را به این سخنان وصى خود قرار داد:

(پسرم ! پس از من ، تو صاحب مقام و صاحب خون منى ). و حسین و محمّد و دیگر فرزندانش و رؤ ساى شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس ‍ فرمود:

(پسرم ! رسول خدا دستور داده است که تو را وصى خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم . همچنانکه آن حضرت مرا وصى خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا ماءمور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت ، آنها را به برادرت حسین بدهى ).

امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش ، على علیه السلام با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثناى بر خداوند متعال و رسول مکرم (ص ) چنین گفت :

(همانا در این شب آن چنان کسى وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان بدو نخواهند رسید). و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و کوشش هایى که على (ع ) در راه اسلام انجام داد و پیروزیهیى که در جنگها نصیب وى شد، سخن گفت و اشاره کرد که از مال دنیا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهمیه اش از بیت المال ، که مى خواست با آن خدمتکارى براى اهل و عیال خود تهیه کند.

در این موقع در مسجد جامع که مالامال از جمعیت بود، عبداللّه بن عباس ‍ بپا خاست و مردم را به بیعت با حسن بن على تشویق کرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت کردند. و این روز، همان روز شهادت پدرش ، یعنى روز بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت بود.

مردم کوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن على بیعت کردند جز معاویه که خواست از راهى دیگر برود و با او همان رفتار پیش گیرد که با پدرش پیش گرفته بود.

پس از بیعت مردم ، به ایراد خطبه اى پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص ) که یکى از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن کریم هستند تشویق فرمود، و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت .

بارى ، روش زندگى امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در کوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید کسان ساخته بود. حسن بن على (ع ) شرایط رهبرى را در خود جمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستى او یکى از شرایط ایمان بود، دیگر آنکه لازمه بیعت با او این بود که از او فرمانبردارى کنند.

امام (ع ) کارها را نظم داد و والیانى براى شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . امّا زمانى نگذشت که مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش در اجراى عدالت و احکام و حدود اسلامى قاطع دیدند، عده زیادى از افراد با نفوذ به توطئه هاى پنهانى دست زدند و حتى در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوى کوفه تحریک نمودند، و ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن على (ع ) نزدیک شود، حسن را دست بسته تسلیم او کنند یا ناگهان او را بکشند.

خوارج نیز بخاطر وحدت نظرى که در دشمنى با حکومت هاشمى داشتند در این توطئه ها با آنها همکارى کردند.

در برابر این عده منافق ، شیعیان على (ع ) و جمعى از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اختیار کرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانى که امام (ع ) دستور جهاد داد - ثابت کردند.

امام حسن (ع ) وقتى طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید با نامه هایى او را به اطاعت و عدم توطئه و خونریزى فرا خواند ولى معاویه در جوانب امام (ع ) تنها به این امر استدلال مى کرد که (من در حکومت از تو با سابقه تر و در این امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ !).

گاه معاویه در نامه هاى خود با اقرار به شایستگى امام حسن (ع ) مى نوشت : (پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر کس بدان سزاوارترى ) و در آخرین جوابى که به فرستادگان امام حسن (ع ) داد این بود که (برگردید، میان ما و شما بجز شمشیر نیست ).

و بدین ترتیب دشمنى و سرکشى از طرف معاویه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشى آغاز کرد. معاویه با توطئه هاى زهرآگین و انتخاب موقع مناسب و ایجاد روح اخلالگرى و نفاق ، توفیق یافت . او با خریدارى وجدانهاى پست و پراکندن انواع دروغ و انتشار روحیه یاءس در مردم سست ایمان ، زمینه را به نفع خود فراهم مى کرد و از سوى دیگر، همه سپاهیانش را به بسیج عمومى فرا خواند.

امام حسن (ع ) نیز تصمیم خود را براى پاسخ به ستیزه جویى معاویه دنبال کرد و رسما اعلان جهاد داد. اگر در لشکر معاویه به کسانى بودند که به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حکومت شام مى بودند، امّا در لشکر امام حسن (ع ) چهره هاى تابناک شیعیانى دیده مى شد مانند حجر بن عدى ، ابو ایوب انصارى ، و عدى بن حاتم ... که به تعبیر امام (ع ) (یک تن از آنان افزون از یک لشکر بود). امّا در برابر این بزرگان ، افراد سست عنصرى نیز بودند که جنگ را با گریز جواب مى دادند، و در نفاق افکنى توانایى داشتند، و فریفته زر و زیور دنیا مى شدند. امام حسن (ع ) از آغاز این ناهماهنگى بیمناک بود.

مجموع نیروهاى نظامى عراق را 350 هزار نوشته اند.

امام حسن (ع ) در مسجد جامع کوفه سخن گفت و سپاهیان را به عزیمت بسوى (نخیله ) تحریض فرمود. عدى بن حاتم نخستین کسى بود که پاى در رکاب نهاد و فرمان امام را اطاعت کرد. بسیارى کسان دیگر نیز از او پیروى کردند.

امام حسن (ع ) عبیداللّه بن عباس را که از خویشان امام و از نخستین افرادى بود که مردم را به بیعت با امام تشویق کرد، با دوازده هزار نفر به (مسکن ) که شمالى ترین نقطه در عراق هاشمى بود اعزام فرمود. امّا وسوسه هاى معاویه او را تحت تاءثیر قرار داد و مطمئن ترین فرمانده امام را، معاویه در مقابل یک میلیون درم که نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود کشاند. در نتیجه ، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى نیز به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند.

پس از عبیداللّه بن عباس ، نوبت فرماندهى به قیس بن سعد رسید. لشکریان معاویه و منافقان با شایعه مقتول او، روحیه سپاهیان امام حسن (ع ) را ضعیف نمودند. عده اى از کارگزاران معاویه که به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات کردند، نیز زمزمه پذیرش صلح را بوسیله امام (ع ) در بین مردم شایع کردند. از طرفى یکى از خوارج تروریست نیزه اى بر ران حضرت امام حسن زد، بحدى که استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتى سخت در ران آن حضرت پدید آمد. بهر حال وضعى براى امام (ع ) پیش ‍ آمد که جز (صلح ) با معاویه ، راه حل دیگرى نماند.

بارى ، معاویه وقتى وضع را مساعد یافت ، به حضرت امام حسن (ع ) پیشنهاد صلح کرد. امام حسن (ع ) براى مشورت با سپاهیان خود خطبه اى ایراد فرمود و آنها را به جانبازى و یا صلح - یکى از این دو راه - تحریک و تشویق فرمود. عده زیادى خواهان صلح بودند. عده اى نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام ، پیشنهاد صلح معاویه ، مورد قبول امام حسن واقع شد ولى این فقط بدین منظور بود که او را در قید و بند شرایط و تعهداتى گرفتار سازد که معلوم بود کسى چون معاویه دیر زمانى پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند، و در آینده نزدیکى آنها را یکى پس از دیگرى زیر پاى خواهد نهاد، و در نتیجه ، ماهیت ناپاک معاویه و عهد شکنى هاى او و عدم پاى بندى او به دین و پیمان ؛ بر همه مردم آشکار خواهد شد. و نیز امام حسن (ع ) با پذیرش صلح از برادر کشى و خونریزى که هدف اصلى معاویه بود و مى خواست ریشه شیعه و شیعیان آل على (ع ) را بهر قیمتى هست ، قطع کند، جلوگیرى فرمود. بدین صورت چهره تابناک امام حسن (ع ) - همچنان که جد بزرگوارش رسول اللّه (ص ) پیش بینى فرموده بود - بعنوان (مصلح اکبر) در افق اسلام نمودار شد. معاویه در پیشنهاد صلح هدفى جز مادیات محدود نداشت و مى خواست که بر حکومت استیلا یابد. امّا امام حسن (ع ) بدین امر راضى نشد مگر بدین جهت که مکتب خود و اصول فکرى خود را از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودى برهاند.

از شرطهایى که در قرارداد صلح آمده بود؛ اینهاست :

معاویه موظف است در میان مردم به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سیرت خلفاى شایسته عمل کند و بعد از خود کسى را بعنوان خلیفه تعیین ننماید و مکرى علیه امام حسن (ع ) و اولاد على (ع ) و شیعیان آنها در هیچ جاى کشور اسلامى نیندیشد. و نیز سب و لعن بر على (ع ) را موقوف دارد و ضرر و زیانى به هیچ فرد مسلمانى نرساند. بر این پیمان ، خدا و رسول خدا (ص ) و عده زیادى را شاهد گرفتند. معاویه به کوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جریان امر قرار گیرند. سیل جمعیت بسوى کوفه روان شد.

 

امام حسن(ع)

ابتدا معاویه بر منبر آمد و سخنى چند گفت از جمله آنکه : (هان اى اهل کوفه ، مى پندارید که به خاطر نماز و روزه و زکات و حج با شما جنگیدم ؟ با اینکه مى دانسته ام شما این همه را بجاى مى آورید. من فقط بدین خاطر با شما به جنگ برخاستم که بر شما حکمرانى کنم و زمام امر شما را بدست گیرم ، و اینک خدا مرا بدین خواسته نائل آورد، هر چند شما خوش ندارید. اکنون بدانید هر خونى که در این فتنه بر زمین ریخته شود هدر است و هر عهدى که با کسى بسته ام زیر دو پاى من است ). 

و بدین طریق عهدنامه اى را که خود نوشته و پیشنهاد کرده و پاى آنرا مهر نهاده بود زیر هر دو پاى خود نهاد و چه زود خود را رسوا کرد!

سپس حسن بن على (ع ) با شکوه و وقار امامت - چنانکه چشمها را خیره و حاضران را به احترام وادار مى کرد - بر منبر بر آمد و خطبه تاریخى مهمى ایراد کرد.

س از حمد و ثناى خداوند جهان و درود فراوان بر رسول اللّه (ص ) چنین فرمود:

(... به خدا سوگند من امید مى دارم که خیرخواه ترین خلق براى خلق باشم و سپاس و منت خداى را که کینه هیچ مسلمانى را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا براى هیچ مسلمانى نیستم ...) سپس فرمود: (معاویه چنین پنداشته که من او را شایسته خلافت دیده ام و خود را شایسته ندیده ام . او دروغ مى گوید. ما در کتاب خداى عزوجل و به قضاوت پیامبرش از همه کس به حکومت اولیتریم و از لحظه اى که رسول خدا وفات یافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم ). آنگاه به جریان غدیر خم و غصب خلافت پدرش على (ع ) و انحراف خلافت از مسیر حقیقى اش ‍ اشاره کرد و فرمود: (این انحراف سبب شد که بردگان آزاد شده و فرزندانشان - یعنى معاویه و یارانش - نیز در خلافت طمع کردند).

 

و چون معاویه در سخنان خود به على (ع ) ناسزا گفت ، حضرت امام حسن (ع ) پس از معرفى خود و برترى نسب و حسب خود بر معاویه نفرین فرستاد و عده زیادى از مسلمانان در حضور معاویه آمین گفتند. و ما نیز آمین مى گوییم .

 

امام حسن (ع ) پس از چند روزى آماده حرکت به مدینه شد.

 

معاویه به این ترتیب خلافت اسلامى را در زیر تسلط خود آورد و وارد عراق شد، و در سخنرانى عمومى رسمى ، شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممکن استفاده کرد، و سخت ترین فشار و شکنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت .

امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگى کرد و هیچگونه امنیتى نداشت ، حتى در خانه ، نیز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهید و در بقیع مدفون شد.

همسران و فرزندان امام حسن (ع )

دشمنان و تاریخ نویسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند. امّا آنچه تاریخ ‌هاى صحیح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از:

(ام الحق ) دختر طلحة بن عبیداللّه - (حفصه ) دختر عبدالرحمن بن ابى بکر - (هند) دختر سهیل بن عمر و (جعده ) دختر اشعث بن قیس .

بیاد نداریم که تعداد همسران حضرت در طول زندگیش از هشت یا ده به اختلاف دو روایت تجاوز کرده باشند. با این توجه که (ام ولد)هایش هم داخل در همین عددند.

(ام ولد) کنیزى است که از صاحب خود داراى فرزند مى شود و همین امر موجب آزادى او پس از مرگ صاحبش مى باشد.

فرزندان آن حضرت از دختر و پسر 15 نفر بوده اند بنامهاى : زید، حسن ، عمرو، قاسم ، عبداللّه ، عبدالرحمن ، حسن اثرم ، طلحه ، ام الحسن ، ام الحسین ، فاطمه ، ام سلمه ، رقیه ، ام عبداللّه و فاطمه .

نسل او فقط از دو پسرش حسن و زید باقى ماند و از غیر این دو انتساب به آن حضرت درست نیست .

  • سید امیر نبی زاده
  • ۰
  • ۰

با سلام

در مسجد صاحب الزمان قلعه کهنه در دهه آخر صفر با برپایی مراسم سخنرانی و عزاداری توسط حجه الاسلام سید امیر نبی زاده و مداح محترم زارع در پایان مراسم سفره اطعام پهن کرده و نمازگزاران و عزاداران اطعام میشوند

دیشب بالغ بر 200 نفر شام داده شد با هزینه تقریبی 350 هزار تومان این برنامه تا بعد از شهادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام ادامه دارد.................اللهم صل علی محمد و آل ممد و عجل فرجهم

  • سید امیر نبی زاده
  • ۰
  • ۰

باسلام

امام جماعت مسجد صاحب الزمان قلعه کهنه حجةالاسلام سید امیر نبی زاده با بیان ورود انفلانزای جدید در کشور علی الخصوص در کرمان و سیستان در بین الصلاتین نماز مغرب و عشاء از نمازگزاران مسجد درخواست کرد نسبت به بهداشت فردی در منازل و محیط های کار کمال دقت را داشته باشند تا مبتلا به این ویروس نشوند.............اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

  • سید امیر نبی زاده
  • ۰
  • ۰

قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم:الفقر الموت الاکبر(پیامبر اکرم (ص)فرمودند:فقر مرگ بزرگی است)بنابراین چه خوب است برادران و خواهران محترم نسبت به این امر واقف بوده همیشه و در همه حال بیاد فقرا در همسایگی و اقوام باشیم انشاءالله............اللهم صل علی محمد و آل محمد و عحل فرجهم

  • سید امیر نبی زاده
  • ۰
  • ۰

السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین علیه السلام

با فرا رسیدن ایام اربعین و سیل خروشان ارادتمندان و محبان و عزاداران ابی عبد الله در کربلا و همایش عظیم اربعین مردم عزیز عراق با پذیرایی بی چون و چرای خود برگ زرین دیگری را از خود به نمایش گذاشتند که جا دارد به نوبه خودم و یک طلبه و به نمایندگی از نمازگزاران مسجد صاحب الزمان قلعه کهنه از این پذیرایی تشکر و قدر دانی نمایم و در پایان بگویم اجرتان با ابا عبدالله و رحم الله والدیکم یا اخ العرب و یا اخت العرب فی العراق...............اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  • سید امیر نبی زاده
  • ۰
  • ۰

در دین مبین اسلام فقط از چهار راه میتوان محرم شد:نسب و خویشاوندی...........ازدواج دایم ..........ازدواج موقت ...........از راه شیر دادن به کودک با شرایط.................لذا برخی افراد خبیث که به بهانه های واهی در راه اغفال دختران و زنان هستند به چیز دیگری محرمیت صورت نخواهد گرفت مثل چند بار صلوات فرستادن و یا با یک دعا خواندن محرم نمیشوند بلکه انچه که سبب محرمیت میشود همان صیغه عقد دایم و موقت است ............اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  • سید امیر نبی زاده
  • ۰
  • ۰

قال علی علیه السلام:ثلاث منجیات تکف لسانک و تبکی علی خطیئتک یسعک بیتک(حضرت علی علیه السلام میفرمایند: سه چیز باعث نجات انسان میشود 1- زبانت را نگهداری 2- بر گناهت گریه کنی پشیمان شوی 3- در خانه ات باشی)...........اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم...............جها با نفس ص235انتشارات عصر رهایی

  • سید امیر نبی زاده
  • ۰
  • ۰

با سلام

امام جماعت مسجد صاحب الزمان قلعه کهنه حجهالاسلام سید امیر نبی زاده در یبن الصلاتین نماز مغرب و عشاء نسبت به تذکرات بیان شده از سوی سپاه پاسداران و بسیج در باره توجهات مهمه افراد در دهه آخر صفر که همزمان شده با ورود دسته ها و هیئات مذهبی به شهر مشهد و احتمال ورود منافقان و گروههای منحرفه در مشهد که باید مراقب بود و چشم بصیر نظام با شند در طی این ایام..............اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  • سید امیر نبی زاده
  • ۰
  • ۰

اربعین در دین

بسم الله الرّحمن الرّحیم

واژه و مفهوم «اربعین» در جمیع هویّات متفاوته و مصادیق خارجی آن از دیرباز در بین اقوام و ملل مختلف و ادیان عالم محطّ بحث و نظر و توجّه بوده است؛ و هر قوم و ملّتی در فرهنگ خود کم و بیش با این کلمه انس و الفت داشته است. و به عبارت دیگر: این واژه با ادبیّات هر مکتب و مرامی رفیق گرمابه و گلستان می‌باشد، و به قول خواجه شیراز:

سحرگه رهروی در سرزمینی

 

 

 

 

همی گفت این معمّا با قرینی

که ای صوفی شراب آنگه شود صاف

 

 

 

 

که در شیشه بر آرد اربعینی[1]






این اصطلاح را در کیش و مذهب اهل باده و ساده گرفته، تا عالیترین و دقیقترین لطائفِ اشارات و ظرائف عبارات اهل کشف و معنی و عرفای عالیمقام می‌توان یافت.در فرهنگ اسلام نوعی رابطه تکوینی و تشریعی نسبت به لفظ «اربعین» وجود دارد

در فرهنگ اسلام نوعی رابطه تکوینی و تشریعی نسبت به لفظ «اربعین» وجود دارد

در فرهنگ اسلام نیز به مناسبتهای مختلف این کلمه مورد توجّه قرار گرفته است (چه در مسائل و احکام فقهی و چه در مباحث اخلاقی و مطالب عرفانی و مبانی اعتقادی) بنحوی که می‌توان ادّعاء نمود یک نوع رابطه تکوینی و تشریعی برای این مفهوم در فرهنگ اسلامی وجود دارد، و این رابطه و نسبت را در جای جای هر دو عرصه تکوین و تشریع می‌توان جستجو نمود. و به تعبیر دیگر: حقیقت و عینیّت خارجی همین مفهوم است که در نزول به عالم کثرت و تربیت به صورت یک سلسله احکام و قوانین تکلیفی و یا سلوک و تربیت نفسانی از ناحیه شارع مقدّس ابراز گردیده است.

در خلقت آدم أبو‌البشر این مسأله مبیّن جهات استکمالی و فعلیّت مقام خلیفةاللهی او شده است؛ چنانچه در کتاب «إحیاء العلوم» از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم روایت می‌کند که:

إنّ اللهَ خَمَّرَ طینَةَ آدمَ بِیَدهِ أربعینَ صَباحًا.[2]

و یا به روایت «مرصاد العباد»: خَمَّرتُ طینةَ‌ آدمَ بِیَدی أربعینَ صَباحًا.[3]

«خدای متعال طینت و سرشت و ذات انسان را در مدّت چهل روز بپرداخت.»

در کتاب «عوارف المعارف» چنین گوید:

فَمِن التُّرابِ کَوَّنهُ و أربعینَ صَباحًا خَمَّرَ طینتَهُ لِیَبعُدَ بِالتَّخمیرِ أربعینَ صَباحًا بِأربعینَ حِجابًا مِن الحَضرَةِ الإلهیّةِ، کلُّ حجابٍ هو مَعنیً مودَعٌ فیه، یَصلَحُ بِه لِعِمارَةِ الدُّنیا و یَتعَوَّقُ بِه‌ عَن الحَضرةِ‌ الإلهیّةِ و مَواطِنِ القُربِ.[4]

«پس خدای متعال انسان را از خاک بیافرید و ذات و حقیقت او را در مدّت چهل روز بیاراست؛ تا بدین جهت در مدّت چهل روز چهل حجاب از مراتب اسماء‌ و صفات خود را در وجود او متحقّق گرداند، و بدین واسطه حائز مراتب وحدت در عین کثرت گردد، و جامع بین دو نقطه احدیّت و واحدیّت شود. و در عین قرب و انمحاء و فناء در ذات بحت و صرف حضرت احدیّت، به کثرت اجتماع آثار و صفات حضرت ربّ الارباب متّصف گردد. و بواسطه آن، توطّن و ورود او در دنیای مادّه توجیه پذیرد. و در عین ربط و انتساب به حضرت الهیّه حفظ مراتب کثرت و فعلیّت در او محقّق شود.»

انسان در چهل سالگی به بلوغ عقلانی می‌رسد 

و همین نکته در مسأله بلوغ عقلانی انسان پس از گذشت چهل سال از عمر او در دنیا به چشم می‌خورد؛ و در اشاره به این موضوع در قرآن کریم می‌فرماید:) حَتىَّ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبّ‏ِ أَوْزِعْنىِ أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتىِ أَنْعَمْتَ عَلىَ‏َّ وَ عَلىَ‏ وَالِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَئهُ وَ أَصْلِحْ لىِ فىِ ذُرِّیَّتىِ  إِنىّ‏ِ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنىّ‏ِ مِنَ الْمُسْلِمِین‏ ( [5]

«و هنگامی که انسان به مرحله رشد و شکوفائی تامّ رسید و چهل سال بر او بگذشت می‌گوید: پروردگارا، طریق شکر و سپاس نعمتهای خودت را بر من و پدر و مادرم به من الهام فرما! و طریق انجام عمل صالح که مورد رضا و تحسین تو باشد را به من بیاموز! و در میان ذرّیّه من صلاح و سداد را استوار فرما! بدرستیکه من به تو روی آوردم و تسلیم خواست و اراده تو گشتم.»

در این آیه شریفه بلوغ انسان را به مرتبه رشد عقلی و قِوام نفس در تدبیر و رعایت مصالح و مفاسد در سنّ چهل سالگی می‌شمرد. و پس از این انسان از تجربیّات و اندوخته گذشته برای استکمال روح و طیّ طریق سعادت و صلاح بهره می‌گیرد، نه آنکه به سعه و ظرفیّت عقلانی او اضافه گردد.

و لهذا در «خصال» صدوق از امام صادق علیه السّلام روایت می‌کند که فرمودند:

إنّ العَبدَ لَفی فُسْحَةٍ مِن أمرِه ما بَینَهُ و بینَ أربعینَ سَنةً؛ فإذا بَلَغ أربعینَ سَنةً أوحَی اللهُ عزَّوجلَّ إلَی مَلَئکَتِه: إنّی قد عَمَّرتُ عَبدی عُمرًا فَغَلِّظا و شَدِّدا و تَحَفَّظا و اکتُبا عَلیهِ قَلیلَ عَمَلِه و کَثیرَهُ و صَغیرَهُ و کَبیرَه![6]

«بنده تا سنّ چهل سالگی مورد عفو و مغفرت پروردگار است؛ و زمانی که به این سنّ رسید خدای متعال به دو ملک رقیب و عتید که موکّل بر اعمال و کردار او هستند وحی می‌فرستد: من به تحقیق به بنده‌ام عمر کافی جهت کسب معرفت و بلوغ عقلی عنایت کردم، از این پس دیگر او در کردار و اعمالش رها و آزاد نیست، بر او سخت گیرید و هر آنچه از او سر می‌زند کم یا بسیار دقیقاً ثبت و ضبط نمائید!»

و نظیر این روایت نیز در «خصال» از امام صادق علیه‌ السّلام آمده است:

إذا بَلَغ العبدُ ثَلاثًا و ثَلَثینَ سَنةً فَقد بَلَغ أشُدَّهُ؛ و إذا بَلَغَ أربعینَ سَنةً فَقد بَلَغَ مُنتهاهُ.[7]

«زمانیکه عبد به سی و سه سالگی می‌رسد به مرتبه قوام جسمی و روحی نائل می‌گردد؛ و زمانیکه به سنّ چهل سالگی می‌رسد عقل او به نهایت درجه قدرت و سعه و ادراک می‌رسد.»

و بدین جهت چنانچه فردی تا سنّ چهل سالگی استعداد صلاح و هدایت را در خود بوجود نیاورد، وصول به مرحله سعادت و فوز برای او مشکل خواهد شد؛ چنانچه این حدیث در کتب شیعه و در «احیاء‌ العلوم» وارد است:

إذا بَلَغ الرَّجُلُ أربعینَ سَنةً و لَم یَتُبْ مَسحَ الشَّیطانُ وَجهَهُ بِیَدهِ و قالَ: بِأبی وَجهُ مَن لا یُفْلِح![8]

«چنانچه شخصی به سنّ چهل برسد و بسوی خدا بازگشت ننماید، شیطان پیشانی او را مسح نماید و گوید: پدرم فدای تو باد که دیگر رستگار نخواهی شد!»

کسی که خمر بنوشد تا چهل روز نماز او قبول نمی‌شود 

روایتی است از حضرت رضا علیه السّلام که مرحوم صدوق در «علل الشّرایع» آورده است:

عن الحسینِ بنِ خالد قال: قُلتُ للرّضا علیه السّلام: إنّا رُوینا عنِ النّبیِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم: إنّ مَن شَرِبَ الخَمرَ لَم تُحسَبْ صَلاتُه أربعینَ صَباحًا. فقالَ: صَدَقوا. فقُلتُ: و کَیفَ لا تُحسَبُ صَلاتُه أربعینَ صَباحًا لا أقلَّ مِن ذَلِک و لا أکثَر؟ قالَ: لأنّ اللهَ تبارکَ و تَعالَی قَدَّرَ خَلْقَ الإنسانِ فَصَیَّر النُّطفَةَ أربعینَ یَومًا، ثُمّ نَقلَها فَصَیَّرها عَلَقةً أربعینَ یَومًا، ثُمّ نَقَلها فصَیَّرها مُضغَةً أربعینَ یومًا. و هَکذا إذا شَرِبَ الخَمرَ بَقیَتْ فی مَثانَتِه علَی قَدْرِ ما خُلِقَ منهُ و کذَلِکَ یَجتَمِعُ غَذاؤُه و أکْلُه و شُرْبُه تَبْقَی فی مَثانَتِه أربعینَ یَومًا.[9]

«حسین بن خالد می‌گوید: خدمت امام رضا علیه السّلام عرض کردم: برای ما این چنین از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده‌اند که فرمود: کسیکه خمر بنوشد تا چهل روز نماز او مورد قبول پروردگار قرار نخواهد گرفت. حضرت فرمودند: درست روایت کرده‌اند. عرض کردم: چگونه نماز او به فاصله چهل روز مردود است نه کمتر و نه بیشتر؟ حضرت فرمودند: زیرا خدای متعال خلقت انسان را در عدد چهل تقدیر فرموده است. ابتداء نطفه را در چهل روز قوام بخشید، آنگاه آنرا به علقه مبدّل ساخت، سپس علقه را چهل روز پروراند، و پس از آن به مضغه تبدیل کرد. و این چنین است اگر کسی شرب خمر کند، این شراب در مثانه او به مدّت چهل روز باقی خواهد ماند چنانچه غذا و آب و جمیع مأکولات به مدّت چهل روز در مثانه انسان باقی می‌ماند، به مقدار همان عددی که اساس خلقت بر آن قرار گرفته است.»[10]

از این بیان حضرت استفاده می‌شود: کیفیّت هضم و جذب مأکولات در بدن انسان و استفاده اعضاء و جوارح از آنها، و سپس مرحله دفع آنها به مدّت چهل روز طول می‌کشد. و از آنجا که کلیه‌ها وظیفه دفع موادّ زائد بر میزان مصرف و همچنین پس از مصرف را دارند، و این موادّ بواسطه عمل کلیه‌ها در مثانه تجمّع می‌نماید، لذا به مدّت چهل روز می‌توان گفت که غذای مصرفی انسان در یک مکان واحد بتدریج جمع و دفع خواهند شد؛ و بر این اساس نماز فردی که هنوز آثار و بقایای شراب در بدن او موجود می‌باشد مورد پذیرش و قبول خداوند قرار نخواهد گرفت.

کسیکه غیبت مسلمانی را کند تا چهل روز نماز و روزه‌اش قبول نمی‌شود

و نظیر این روایت در «جامع الأخبار» از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم منقول است که فرمود:

مَنِ اغْتابَ مُسلِمًا أو مُسْلِمةً لَم یَقبَلِ اللهُ تَعالَی صَلاتَهُ و لا صیامَه أربعینَ یَومًا و لَیلةً إلاّ أن یَغفِرَ لَهُ صاحِبُه.[11]

«کسیکه غیبت مرد یا زن مسلمانی را بنماید تا چهل روز نماز و روزه او مورد قبول حضرت حقّ قرار نمی‌گیرد، مگر آنکه آن شخص از او درگذرد.»

و در مقابل این مسأله تأثیر معنوی و ملکوتی این عدد است در بسیاری از موارد که به بعضی از آنها اشاره می‌شود: در بسیاری از روایات وارد است که: مَن قَرَأ الحَمدَ أربعینَ مَرَّةً‌ فی الماءِ‌ ثُمّ یَصُبُّ علَی المَحْمومِ شَفاهُ اللهُ.[12]

«کسیکه چهل بار سوره حمد را بر آبی بخواند سپس آنرا بر مریض تب داری بپاشد شفا خواهد یافت.»

شهادت چهل مؤمن بر جنازه مسلمانی موجب غفران اوست 

و یا چنانچه در «خصال» با اِسناد متّصل خود از عبدالله بن مسکان از حضرت صادق علیه السّلام روایت می‌کند که فرمود:

إذا ماتَ المُؤمنُ فَحَضَر جِنازتَه أربعونَ رَجُلاً مِن المؤمنینَ فَقالوا: اللّهمَّ إنّا لا نَعلمُ مِنهُ إلاّ خَیرًا و أنتَ أعلَمُ بِه مِنّا! قالَ اللهُ تبارکَ و تَعالَی: إنّی قَد أجَزْتُ شَهادتَکُم و غَفَرتُ لَه ما عَلِمتُ ممّا لا تَعلَمونَ.[13]

«هنگامیکه مؤمنی از دنیا برود چهل مؤمن بر جنازه او شهادت دهند: خدایا ما جز نیکی از او چیزی نمی‌دانیم، درحالیکه تو از ما به او آگاهتری! خدای متعال می‌فرماید: من شهادت شما را در حقّ این مؤمن امضاء و تنفیذ نمودم، و از او برای آنچه که از او می‌دانم و شما نمی‌دانید درگذشتم و او را مورد عفو و مغفرت خویش قرار دادم.»

و در کتاب «عدّة الدّاعی» از امام صادق علیه السّلام روایت می‌کند که فرمودند:

کانَ فی بَنی‌إسرائیلَ عابِدٌ فأوحَی اللهُ تَعالَی إلَی داودَ علیه السّلامُ إنّهُ مُرائی. قالَ: ثُمّ إنّهُ ماتَ، فَلَمْ یَشهَدْ جِنازتَهُ داودُ علیه السّلام. قالَ: فَقامَ أربعونَ مِن بَنی إسرائیلَ فقالوا: اللَهُمّ إنّا لا نَعلمُ مِنهُ إلاّ خَیرًا و أنتَ أعلَمُ بِه مِنّا فَاغْفِر لَهُ! قالَ: فَلمّا غُسِّلَ أتَی أربعونَ غیرُ الأربعین الأُوَلِ و قالوا: اللهُمَّ إنّا لا نَعلمُ مِنه إلاّ خیرًا و أنتَ أعلَم بِه مِنّا فَاغفِرْ لَه! فَلمّا وُضِعَ فی قَبرِه قامَ أربعونَ غَیرُهم فقالوا: اللَهُمّ إنّا لا نَعلمُ مِنه إلاّ خیرًا و أنتَ أعلمُ بِه منّا فاغْفِرلَه! قالَ: فأوحَی اللهُ تَعالَی إلَی داودَ علیه السّلامُ: ما مَنعَکَ أن تُصَلّیَ علَیه؟ فقالَ داودُ: بِالّذی أخْبَرتَنی مِن أنَّه مُرائی. قال: فأوحَی اللهُ إلیَه إنَّه شَهِدَ لَهُ قومٌ فَأجَزتُ لَهم شهادَتَهم و غَفَرتُ لَه ما عَلِمتُ مِمّا لا یَعلمونَ.[14]

«در بنی‌اسرائیل عابدی بود ریاکار، و خدای متعال حضرت داوود را بر احوال او مطّلع گردانید. پس از گذشت زمانی فوت می‌کند و حضرت داوود بر جنازه او حاضر نمی‌شود. چهل مرد از بنی‌اسرائیل بر جنازه او شهادت می‌دهند: خدایا ما غیر از نیکی و خوبی از او سراغ نداریم و تو به احوال او از ما آگاهتری، خدایا او را بیامرز! و زمانیکه او را غسل دادند باز چهل نفر دیگر همین شهادت را نسبت به او تکرار کردند. و هنگامیکه او را در قبر نهادند چهل مرد دیگر این شهادت را در حقّ او بر زبان آوردند.

در این هنگام خدای متعال به داوود وحی فرستاد: چه چیز ترا مانع گشت تا بر جنازه او حاضر نگشتی؟

عرض کرد: پروردگارا بسبب همان چیزی که تو مرا از آن مطّلع گردانیدی.

خدای متعال به او فرمود: بدرستیکه قومی از بنی‌اسرائیل بر حسن کردار و رفتار او شهادت دادند و من به جهت احترام آنها از گناهانش درگذشتم و آنچه را دیگران از او نمی‌دانستند بیامرزیدم.»

حدّ همسایگی تا چهل منزل از هر طرف است

همینطور خصوصیّت آثار این عدد را در مسائل اخلاقی و آداب شرعی و حقوق اسلامی می‌توان مشاهده نمود. چنانچه مرحوم کلینی با سند خود از امام باقر علیه‌ السّلام روایت نموده است که: همسایگی تا چهل منزل از هر طرف است

قال: حَدُّ الجِوارِ أربعونَ دارًا مِن کُلِّ جانبٍ: مِن بَینِ یَدَیهِ و مِن خَلفِه و عَن یَمینِه و عَن شِمالِه.[15]

«حدّ همسایگی تا چهل منزل از هر طرف: روبرو، پشت سر، سمت راست و سمت چپ می‌باشد»

و در روایت دیگر عقبة بن خالد از حضرت صادق علیه السّلام روایت می‌کند که فرمودند:

قالَ أمیرُالمؤمنینَ: حَریمُ المَسجِد أربعونَ ذِراعًا و الجِوارُ أربعونَ دارًا مِن أربَعَةِ‌ جَوانِبها.[16]

«أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: حریم مسجد چهل ذراع از هر طرف می‌باشد، و حریم همسایگی چهل خانه از چهار طرف است.»

انقطاع وحی از رسول خدا به مدّت چهل روز 

و امّا در امور عبادی و مسائل سلوکی و روحانی و کیفیّت تأثیر این عدد در ارتقاء معنوی و کسب فضائل روحی و عبور از مراتب نفس، مطالبی است که در حوصله و ظرفیّت این مختصر نمی‌گنجد. و جمله فریقین را در این انظاری است و حکایاتی و اشاراتی، و ما به بعضی از آنها در اینجا اشاره می‌کنیم.

انقطاع وحی از رسول خدا به مدّت چهل روز

در «بحار» از «تفسیر علیّ بن ابراهیم» نقل می‌کند، تا آنجا که می‌فرماید: جماعتی از یهود نزد أبوطالب آمدند و گفتند: یا أباطالبٍ! إنّ ابْنَ أخیکَ یَزعَمُ أنّ خَبَر السّماءِ یأتیهِ؛ و نَحنُ نَسألُه عَن مَسائلَ، فَإن أجابَنا عَنها عَلِمنا أنّه صادقٌ و إن لَمْ یُخبِرْنا عَلِمنا أنّه کاذبٌ. فقالَ أبوطالبٍ: سَلوهُ عَمّا بَدا لکُم. فَسَألوهُ عَنِ الثَّلاثِ المَسائِل، فقالَ رسولُ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: غَدًا اُخبِرُکم (و لَم یَستَثْنِ) فَاحتَبَسَ الوحیُ عَنهُ أربعینَ یومًا حتَّی اغْتَمَّ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم و شکَّ أصحابُه الّذینَ کانوا آمَنوا بِه ... [17]

«ای أبوطالب! برادرزاده‌ات را گمان بر آنست که اخبار آسمان بر او نازل می‌شود. بنابراین ما مسائلی را از او سؤال می‌کنیم، اگر پاسخ صحیح و درست داد می‌دانیم که ادّعای او راست و مطابق با واقع است، و در غیر اینصورت مُفتری و کذّاب است.

حضرت أبوطالب فرمود: هر آنچه را خواهید بپرسید تا پاسخ صحیح و حقّ را بیابید. جماعت یهود از سه مسأله پرسش نمودند؛ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: فردا پاسخ شما را خواهم داد (ولی إن شاء الله نفرمود) خدای متعال نیز تا چهل روز وحی را از آن حضرت قطع گردانید تا اینکه رسول خدا مغموم و دلشکسته گردید و اصحاب او نیز در رسالت و بعثتش شک بردند...»

این روایت می‌رساند که نفس مبارک رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گرچه به رتبه وحی و تلقّی معانی و حقائق ربوبی از جانب پروردگار رسیده بود، امّا حقیقت توحید و ظهور آن بتمام معنی الکلمه (که در عین حفظ هویّت خود با مقام جمعیّت و کثرت، انسجام و الفت کامل دارد) هنوز برای ایشان محقّق نشده بود؛ و انقطاع وحی به مدّت چهل روز در واقع تنبیه و بیدارباشی بود برای حضرتش که تعلّق به مقام ربوبی و تلقّی وحی به نحو مستمرّ او را از مبدأ و سرمنشأ نزول آن غافل ننماید، و اراده و مشیّت پروردگار را در همه ظروف و همه عوالم ربوبی ساری و جاری ببیند، و خدای نکرده این مسأله بصورت یک امر عادی و توقّع عنایتی زائد بر حیثیّت عبودیّت و وساطت درنیاید، که مقام کبریائیّت و غیرت و عزّت حضرت حقّ این نکته را برای هیچ یک از مخلوقاتش حتّی رسول خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم برنمی‌تابد.

و پس از آنکه این تنبیه و تربیت بصورت انقطاع وحی برای آن حضرت تحقّق یافت، این حقیقت والا و این ظریفه ناگفتنی و ناشنیدنی با سیری که نفس مبارکش در این اربعین نمود برای آن حضرت کاملاً محسوس و ملموس و وجدانی گردید؛ و در اینجا بود که نزول وحی دوباره از سر گرفته شد و فیضان باران رحمت الهی بر قلب منوّرش از نو گرفته شد، و معارف ربوبی و لطائف اسرار عالم غیب بر روح و سرّش تجدید گردید؛ و این از خواصّ عدد اربعین است.

حضرت یونس علیه السّلام چهل روز در شکم ماهی بود

حضرت یونس علیه السّلام چهل روز در شکم ماهی بود

و نظیر این مسأله را در داستان حضرت یونس علیه السّلام مشاهده می‌کنیم.

در سوره انبیاء آیه 87 و 88 می‌فرماید:

) وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى‏ فىِ الظُّلُمَتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنىّ‏ِ کُنتُ مِنَ الظَّلِمِین‏(

«و همنشین ماهی (حضرت یونس علیه السّلام) را بیاد آور در وقتیکه با حالت خشم و غضب از قوم خود کناره گرفت، و چنین پنداشت که اراده قاهره و مشیّت متقنه ما دامان او را نمی‌گیرد (و فقط این قهر و غلبه مخصوص قوم و افراد شهر اوست؛ و ما او را در شکم ماهی قرار دادیم). پس در ظلمات خدای را بخواند: که هیچ معبودی و مؤثّری در عالم وجود جز ذات اقدس تو نیست! تو منزّهی از هر حمد و ثنا و سپاس ما، و از هر فکر و خیال و وهم و ادراک ما نسبت به ذات ذوالجلال خود (و ما ترا با افکار خود و نیّات ناقصه و عقل ضعیف و سعه وجودی محدود خود طلب می‌کنیم، و تو بالاتر و برتر از وهم و خیال ما هستی) بدرستیکه من از زیان‌کارانم، و بر نفس خود با این افکار و کردار ظالم می‌باشم.

پس آنگاه ما او را بیامرزیدیم و دعای او را اجابت نمودیم و او را از غم و کدورت و تألّم عالم اعتبار رها ساختیم و به عالم حقائق و واقعیّت توحید وارد نمودیم، و سرّ این حقیقت را به او نمایاندیم؛ و این چنین مؤمنین را نجات و رستگاری می‌بخشیم...»

در این واقعه خدای متعال پرده از برخی از اسرار توحید و کیفیّت نفوذ و تنزیل مشیّت خود در عالم کثرات را برمی‌دارد، و غیرت خود نسبت به اراده مطلقه و همسانی و استواء جمیع مخلوقاتش را در جهت ارتباط و انتساب به ذات ربوبی ابراز می‌دارد؛ و عدم انحصار اراده ذات و مشیّت او را در قالبی خاصّ و طریقی مخصوص و شیوه‌ای محدود بیان می‌کند. بلکه ذات اقدس حقّ فعّال ما یشاء‌ و حاکم ما یرید است،‌ و هیچ کس و هیچ تشخّصی نمی‌تواند او را در قالبی محدود کند، و توقّع شیوه‌ای بخصوص را از او داشته باشد. و این نکته‌ای بود که حضرت یونس علیه السّلام به آن نرسیده بود، و مطلب را بر اساس حدس و گمان خود نسبت به قوم و اهالی شهر خود تمام شده می‌پنداشت، و مهر بطلان و نابودی و اضمحلال را بر پیشانی آنان نهاده بود. و این چنین می‌پنداشت: حال که آنان از دستورات رسول خدای متعال سرپیچی نموده‌اند و او را مورد طعن و بی‌توجّهی قرار داده‌اند مستحقّ هرگونه عقاب و عذابی هستند،‌ و خدای متعال نیز چاره‌ای جز اطاعت درخواست و نفرین او ندارد، و باید حتماً قوم او را مستوجب اشدّ عقوبات بنماید، و هیچ راه دیگری جز این راه برای خدا و برای قوم او و بندگانش وجود ندارد.

بنابراین خدای تعالی او را در میان شکم ماهی قرار داد؛ و بنا بر بعضی از روایات حضرت یونس علیه السّلام چهل روز در شکم ماهی بود و به این ذکر مبارک: ( لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنىّ‏ِ کُنتُ مِنَ الظَّلِمِین‏) مشغول بود.[18] و به برکت این اربعین خدای متعال پرده از جلوی چشمان او برداشت و او را به یکی از اسرار توحید و عالم تقدیرات و اراده خود آگاه نمود.

تنبیه پیامبر از ناحیه پروردگار جهت ارتقاء‌ او بوده، و منافی با عصمت نمی‌باشد 

شاید این شبهه برای برخی پیش آید که: چگونه یک پیامبر با وجود عصمت و عدم احتمال گناه و خطا در حقّش این چنین مستوجب تنبیه و تذکّر از ناحیه پروردگار گردد؟

برای روشن شدن این مسأله باید توجّه نمود که: آنچه راجع به عصمت و اجتناب از گناه و خطا برای انبیاء ‌علیهم السّلام ذکر شده است تماماً مربوط به مقام ظاهر و عالم کثرات و ارتباط با مردم است. یعنی یک رسول در مقام فعل و کردار و معاشرت با مردم نباید خلافی از او سر زند و مرتکب گناهی از معاصی گردد، و قول او با آنچه در خارج محقّق می‌شود خلاف آید؛ و به عبارت دیگر: نبیّ باید در سه مرحله تلقّی وحی و حفظ و ابلاغ آن مصون از خطا و لغزش باشد. امّا اینکه حتّی در مراتب بالاتر از عالم ظاهر و مثال (که عوالم ملکوت و سرّ و جان و روح است) نباید دارای هیچگونه تزلزل و ادراک خلافی باشد، معلوم نیست؛ بلکه شواهد و قرائن و آثار عقلاً‌ و نقلاً و شهوداً خلاف آنرا اثبات می‌نماید. چه بسا یک پیامبر بین خود و بین حضرت ربّ العزّة مراتب و مراحلی دارد که باید آنها را تا به سر منزل مقصود بپیماید؛ و وصول یک شخص به مرتبه نبوّت و رسالت دلیل بر کمال و تمامیّت جهات وجودی او نمی‌باشد، و این مسأله بخوبی از آیات شریفه و روایات شیعه ملموس و محسوس است، و این مختصر را گنجایش بحث و تحقیق در این مرتبه نیست.

تأثیر عدد «چهل» در به فعلیّت درآوردن استعدادات در روایات 

روایتی را مرحوم کلینی با اسناد خود از امام باقر علیه السّلام درباره تأثیر عدد اربعین در کیفیّت رشد و ارتقاء نفسانی و فعلیّت استعدادات می‌آورد، که امام باقر علیه السّلام فرمود:

ما أخلَصَ العَبدُ الإیمانَ بِاللهِ عزَّوجلَّ أربعینَ یَومًا (أو قالَ: ما أجملَ عَبدٌ ذِکرَ اللهِ عزَّوجلَّ أربعینَ یَومًا) إلاّ زَهَّدَهُ اللهُ عزّوجلَّ فی الدُّنیا و بَصَّرَهُ داءَها و دَواءَها فأثبَتَ الحِکمةَ فی قَلبِه و أنطَقَ بِها لِسانَه.[19]

«هر بنده‌ای که در مدّت چهل روز ایمانش را برای خدای متعال پاک و خالص گرداند (و یا اینکه فرمود: ذکر خدا را در عرض چهل روز بنحو شایسته و سزاوار عبودیّت بپا دارد) مسلّماً خدای تعالی او را نسبت به دنیا بی‌رغبت نماید، و نسبت به دردها و درمان‌های روحی‌اش آگاهی دهد، و حکمت و صواب و راه صحیح و متقن را در دل او استقرار بخشد، و زبانش را به حکمت و گفتار صواب گویا گرداند.»

و نیز از کتب عامّه در «إحیاء العلوم» گوید:

قالَ رسولُ اللهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: ما مِن عَبدٍ یُخْلِصُ لِلَّهِ العَمَل أربعینَ یَومًا إلاّ ظَهَرَتْ یَنابیعُ الحِکمةِ مِن قَلبِه علَی لِسانِه.[20]

«رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: هیچ بنده‌ای نیست که عملش را به مدّت چهل روز صرفاً برای خدا انجام دهد مگر اینکه نتیجه‌اش ظهور و بروز چشمه‌های حکمت از قلب بر زبانش خواهد بود.»

و مانند این روایت با مختصر تغییری در الفاظ در کتب عامّه وارد شده است. و بر این اساس بزرگان علم اخلاق و مربّیان نفوس یکی از شرائط بسیار مهمّ و اساسی حرکت و سیر إلی الله را پرداختن به اربعینیّات در طیّ سلوک می‌دانند و هیچ سالکی را گریز و گزیری از این مسأله نمی‌باشد.

کلام مرحوم سیّد بحرالعلوم در مورد عدد «چهل»

مرحوم سیّد مهدی بحرالعلوم رضوان الله علیه در «رساله سیر و سلوک» منسوب به ایشان می‌فرماید:

خود به عیان دیده‌ایم و به بیان دانسته‌ایم که این مرحله شریفه از مراحل عدد را خاصیّتی است خاصّ و تأثیری است مخصوص، در ظهور استعدادات و تتمیم ملکات، در طیّ منازل و قطع مراحل. و منازل راه، اگرچه بسیار باشد لکن در هر منزلی مقصدی است؛ و مراحل اگر چه بیشمار باشد، چون به این مرحله داخل شدی اتمام عالمی است ...[21]

و زمان مسافرت عالم دنیا و ظهور استعداد، و نهایت تکمیل در این عالم در چهل سال است. چنانچه وارد است که عقل انسان در چهل سالگی به قدر استعداد هر کسی کمال می‌پذیرد. و از بدو دخول او در این عالم در نموّ است تا سی سالگی، و ده سال بدن او در این عالم واقف است؛ و چون چهل سال تمام شد سفر عالم طبیعت تمام است و ابتدای مسافرت به عالم آخرت است. و هر روز و هر سال جزوی از آن بار سفر بندد و از این عالم رحلت کند. قوّت او سال به سال در کاهیدن است، و نور سمع و بصر در نقصان، و قوای مادّیه در انحطاط، و بدن در ذبول؛ چه مدّت سفر و اقامت او در این عالم در چهل سال تمام شد ...[22]

و همچنین در حدیثی که رسیده است که از چهار جهت خانه هر کس تا چهل خانه همسایه‌اند. چون این عدد تمام شد گویا از عالم هم جدا گشتند. و تأویل آن در مناسبت و جوار از جهاتِ قوای اربعه است، که عقلیّه و وهمیّه و شهویّه و غضبیّه است. و هر که چهل مرحله از مراحل این قوا از دیگری دور نشود از عالَم آن خارج نشده و با یکدیگر جوار دارند ...2

تذییل مرحوم علاّمه طهرانی بر کلام سیّد بحرالعلوم 

مرحوم والد ما حضرت علاّمه سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی قدّس الله نفسه در تذییل بر این فقرات در «رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم» چنین فرموده‌اند:

مراد مصنّف آنست که انسان از چهار طرف گرفتار قوای اربعه عقلیّه و وهمیّه و غضبیّه و شهویّه است. و تا از هر کدام از آنها تا چهل منزل دور نشود به مقام فناء فی الله نخواهد رسید. چون مجرّد خروج از یک مرحله از شهوت مثلاً انسان را از آن مرحله به تمام معنی الکلمه خارج نمی‌کند. چون حقیقت آن مرحله از شهوت هنوز در وجود انسان مخفی است، و تا چهل مرحله از مرحله اوّل دور نشود آثار به کلّی از بین نمی‌رود. بنابراین اگر عالم شهوت را مثلاً دارای مراحل عدیده‌ای فرض کنیم، هنگامی انسان از یک مرحله از آن به کلّی خارج می‌شود که از چهل مرحله بعد از آن خارج شده باشد، و الاّ مجرّد خروج فی الجمله انسان را از آن مرحله خارج نمی‌کند، و ممکن است به عروض عوارضی انسان به مرحله اوّل برگردد. همچنین است عالم عقل و غضب و وهم؛ بنابراین کسی حقّاً‌ از مرحله اوّل غضب خارج می‌شود که از مرحله چهلم خارج شود، و کسی حقّاً از مرحله پنجم عقل خارج می‌شود که از مرحله چهلم خارج شود، و هکذا ... باید از هر مرحله‌ای که فرض کنیم چهل مرحله دور شود تا از آن مرحله به کلّی خلاص شود ...[23]

انتهی کلام مرحوم والد قدّس سرّه؛ و سپس مرحوم سیّد در ادامه می‌فرماید:

و بالجمله خاصیّت اربعین در ظهور فعلیّت و بروز استعداد و قوّه و حصول ملکه، امریست مصرّحٌ بِه در آیات و اخبار، و مجرّب اهل باطن و اسرار، و این است که در حدیث شریف حصول آثار خلوص را که منبع عین معرفت و حکمت باشد در این مرحله خبر داده. و شکّ نیست که هر نیکبختی که به قدم همّت این منازل چهل‌گانه را طیّ کند، بعد از آنکه استعدادات خلوصی را به فعلیّت آورد سرچشمه معرفت از زمین قلب او جوشیدن آغاز کند.

و این منازل چهل‌گانه در عالم خلوص و اخلاص واقعند، و مقصود و منتهای این منازل عالمی است فوق عالم مخلَصین، و آن عالمِ أبیتُ عِندَ رَبّی یُطعِمُنی و یَسقینی[24] است، چه طعام و شراب ربّانی معارف و علوم حقیقیّه غیر متناهیه است.[25]

انتهی کلام مرحوم سیّد بحرالعلوم رضوان الله علیه.

بنابراین بر کسی پوشیده نخواهد ماند که این عدد را در مسائل مختلفه و موضوعات متفاوته (چه در عالم خلق و تکوین و چه در موطن تربیت و تشریع) تأثیری عجیب و تسبیبی غیر قابل انکار است. و اگر بخواهیم بیش از این مقدار مذکور در این مسأله شرح و بسط دهیم و کلمات بزرگان را در این باب آوریم و آثار و نتائج آنرا متذکّر شویم از مقصود فاصله خواهیم گرفت.

 

 پاورقی



[1]ـ دیوان حافظ، طبع بختیاری، ص 207، غزل 454

[2]ـ إحیاء علوم الدّین، ج 4، ص277

[3]ـ مرصاد العباد، ص 65 و 211

[4]ـ عوارف المعارف (ملحق إحیاء علوم الدّین) ج 5، ص 122

[5]ـ سوره الأحقاف (46) ذیل آیه 15

[6]ـ خصال (أبواب الأربعین و مافوقه) حدیث 24 ، ص 545

[7]ـ خصال (أبواب الأربعین و مافوقه) حدیث 23، ص 545

[8]ـ سفینة البحار (با مختصر اختلاف) ج 2، ص 332؛ إحیاء العلوم، ج 3، ص 28

[9]ـ علل الشّرایع، ج 2، ص 345

[10]ـ نظیر این روایت درباره أکل مال حرام و لقمه حرام نیز وارد شده است.

[11]ـ جامع الأخبار، فصل 109، ص 171

[12]ـ بحار الأنوار، ج 104، ص 62، حدیث 35

[13]ـ خصال (أبواب الأربعین و ما فوقه) حدیث 4، ص 538

[14]ـ عدّة الدّاعی، ص 136

[15]ـ کافی (کتاب العشرة) باب حدّ الجوار، حدیث 1، ج 2، ص 669؛ وسائل الشیّعة، کتاب الحج (أبواب أحکام العشرة) باب 90، حدیث 1، ج 12، ص 132

[16]ـ خصال (أبواب الأربعین و ما فوقه) حدیث 20، ج 2، ص 544؛ وسائل الشّیعة، کتاب الحج (أبواب أحکام العشرة) باب 90، حدیث 4، ج 12، ص132

[17]ـ بحار الأنوار (کتاب النبوّة) ج 14، ص 423

[18]ـ «مناقب آل أبی طالب» ج 4، ص 139؛ «تفسیر برهان» ج 4، ص 37؛ «بحار الأنوار» ج 14، ص 402

[19]ـ کافی (اصول) ج 2، ص 16، حدیث 6

[20]ـ إحیاء‌ علوم الدّین، ج 4، ص 376

[21]ـ رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص 29

[22]ـ همان مصدر، ص 30 و 36

[23]ـ همان مصدر، ص 36، پاورقی

[24]ـ «من شب خود را نزد خدایم به روز می‌آورم، و او است که مرا از اطعمه و غذاهای بهشتی و نوشیدنیهای آن بهره‌مند می‌سازد.

[25]ـ همان مصدر، ص 39

  • سید امیر نبی زاده